بهترین مهمان
برادرم، محمد، در عملیات والفجر پنج پای چپش را از دست داد. او هر ساله، نیمه شعبان جشن کوچکی می گرفت و دوستانش را دعوت می کرد .نیمه شعبان سال گذسته هم مثل سالهای پیش برای "آقا" جشن گرفت اما چون در مسجد محل، همزمان جشن مفصل و با شکوهی برگزار شده بود، دوستانش به منزل ما نیامدند. حال محمد را در آن روز از زبان خودش بشنوید: گفتم: سلام از ماست.
حالم را پرسید. صدایش گرم و دلنشین بود.خواستم بروم برایش شیرینی و شربت بیاورم. نگذاشت. خودش برخاست، یک شیرینی برداشت و جرعه ای شربت نوشید.
آمد، نزدیک نشست و گفت: شما جانبازید؟
گفتم: بله،
دستی بر پایم کشید و گفت: بلند شو.
با تعجب گفتم: برادر! من جانبازم، نمی توانم روی پا بایستم و راه بروم.
دوباره گفت: یا علی بگو و بلند شو.
گفتم: به خدای مهدی(عج)، نمی توانم!
گفت: چطور قسم به خدای مهدی می خوری اما به فرمان مهدی گوش نمی دهی؟
زبانم بند آمده بود. دستم را گرفت و بلند کرد.هیچ دردی در پایم حس نمی کردم.
رو به من کرد و گفت: هر سال برای امام زمانت جشن بگیر . اگر هیچ کس هم در خانه ات را نزد. او خود در جشنت شرکت می کند.
بر پیشانی ام بوسه ای زد و رفت. دیدم که چون کبوتری سبکبال فرش را به قصد عرش ترک می کند.
فریاد زدم: نروید آقا! خواهش می کنم نروید..." بله! در این لحظه من و پدرم و مادرم ،محمد را دیدیم که در وسط کوچه ایستاده است و گریه می کند. ابتدا هیچکدام متوجه شفا یافتن محمد نشدیم.به سویش دویدیم و علت گریه اش را جویا شدیم. در حالیکه به شدت می گریست، گفت: من امروز بهترین مهمان را داشتم اما میزبان خوبی نبودم. در همین هنگام من متوجه پای محمد شدم و فریادزدم: محمد! پایت، پایت ... |
سروده ای زیبا به مناسبت میلاد حضرت معصومه(س)
ضمن عرض تبریک میلاد کریمه اهل بیت(ع) حضرت فاطمه معصومه(س) به همه شما دوستان عزیز، شعری زیبا را از یکی از دوستانم بنام آقای بدره در نظر گرفتم که امیدوارم مورد رضایت حضرت صاحب(عج) و شما دوستداران حضرتش قرار گیرد.
باغ گـل و گلبنی شکوفـــا بوی خوش گل رسیده هرجا قاسم بدره |